آقاخانی نویسنده و کارگردان نمایش «کسوف» به بهانه اجرای مجدد این اثر نمایشی یادداشتی منتشر کرد.
به گزارش خبرنگار مهر، ایوب آقاخانی نویسنده و کارگردان نمایش «کسوف» که از یکشنبه ۱۶ خرداد اجرای عمومی خود را در تماشاخانه باران آغاز می کند در یادداشتی درباره چرایی اجرای مجدد این نمایش بعد از ۵ سال سخن گفت.
در یادداشت ایوب آقاخانی آمده است:
«تاریخ همواره پشت صحنه پنهان بوده؛ با چشمانی معصوم و دست هایی پناهجو؛ از هراس آنان که همیشه چهره های دیگر از او به عالم نموده اند؛ شما به شرح صدر مرا می بخشید که ایرادات بسیار دارم اما چند سالی است راز غریب اینکه چرا والدینم مرا «ایوب» نامیده اند بر من آشکار شده است. صبر دارم و این صبر مایه فخر است. در همین صبوری چه ها که نمی بینیم. از جهان شاکی و خسته ایم و خود جهانی می سازیم شایسته نقد و شِکوه!
من ایرانی ام و به ایرانی بودن خود می بالم. آزادی را دوست دارم. امنیت را و لبخند را. هر جا اینها زیر پا و چکمه برود قلم من به خروش می افتد. امروز هر جا میروم روح دختر نازنین مظلوم، «ستایش قریشی» در یک قدمی ام ایستاده و با لبخند به من خیره است. چیزی این میانه ترک برداشته که نمی دانم چیست. جهان، اخلاق، هویت، من یا چه؟! چه کسی به سوال من پاسخ خواهد داد؟ اینها چیست و از کدام کودآبه مسموم سیراب شده که ناگهان چون علف تاخته و میدان گرفته در این سرزمین مفتخر به «هزاران هزار» داشته؟
خسته ام. بسیار خسته ام و قلبم برای آن پدر و مادر نازنین رنجدیده، شکسته. بسیار تلاش کردم پیدایشان کنم که فهمیدم گُمَند و خودخواسته به گوشه ای خزیده اند و حتماً با قطرات اشک به چشمخانه که اگر چنین هم نباشد من به جای آنها می گویم.
من و گروه تئاتر «پوشه» که بیست و یک سال است بر در چوبین و زیبا اما ترک برداشته تئاتر می کوبیم، در این بزنگاه، وظیفه خود دانستیم با وجود کم اعتقادی به فرآیندی به نام «باز تولید»، نمایش «کسوف» را که سال ۱۳۸۹ به عنوان «سوگ چامه ای درباره مهاجران افغانستانی در کشورمان به زمان جنگ ایران و عراق» روی صحنه بردیم و به لطف مخاطبانش خوش درخشید، امروز به این بهانه و این الزام و این احساس، به پاسداشت روح بلند آن دختر خردسال افغانستانی و به حکمِ اعلام شرمساری خود به عنوان یک ایرانی که در عرصه فرهنگ و به تعبیری «اخلاق» می کوشد، دوباره در تماشاخانه باران چند صباحی روی صحنه ببریم و اگر شد در چند شهر دیگر تا اینگونه یکبار دیگر روی انسانیتِ بدون مرز تأکید کنیم و از نیمه خرداد هر شب ساعت ۲۱ به لبخند معصوم ستایش که به ما خیره است جواب دهیم و وظیفه هنر مگر جُز این است؟»