گزارش خبرگزاری مهر از تمرین تکه های سنگین سرب با عنوان ….
پیام دهکردی از «برانژه» تا «چمران»/ وظیفه چیست؟
این روزها نمایش «تکههای سنگین سرب» به نویسندگی و کارگردانی ایوب آقاخانی در پلاتوی شماره ۲ تئاتر شهر تمرین میشود؛ نمایشی که مخاطب را با این سؤال مواجه میکند که «وظیفه چیست؟».
خبرگزاری مهر – گروه هنر: بعد از تعطیلی سالنهای قشقایی، سایه و کارگاه نمایش به دلیل بازسازی و دوری چند ماهه از این فضاهای تئاتری، به سمت پلاتوی شماره ۲ تئاتر شهر حرکت میکنیم. این پلاتو به همراه پلاتوی شماره ۱، به عنوان فضاهای تمرین گروههای تئاتری در بازسازی جدید مجموعه تئاتر شهر، در نظر گرفته شدهاند. پلاتوی شماره ۱ در کنار کارگاه نمایش سابق مجموعه که حالا مکان آکساسوارهای نمایشی شده، قرار دارد.
قبل از رسیدن به پلاتوی شماره ۲، از مقابل ورودی پلاتوی شماره ۱ عبور میکنیم و حس کنجکاوی باعث میشود که نگاهی به داخل پلاتو بیاندازیم. چراغهای پلاتو خاموش است و فضا بسیار تاریک و نور صفحه تلفن همراه هم کمک خاصی نمیکند اما در همان فضای تاریک، آیینههای نصب شده بر یکی از دیوارهای پلاتو و همچنین چند جایگاه که دارای چند ردیف صندلی هستند، قابل تشخیص است.
از پلاتوی ۱ به سمت پلاتوی ۲ میرویم. با نزدیک شدن به پلاتوی شماره ۲، گذشته این فضای گنجانده شده در مجموعه تئاتر شهر یادآوری میشود؛ فضایی که زمانی انبار گازوئیل مجموعه بود، بعد تبدیل به تالار نو شد و سپس مورد استفادهها و کاربردهای دیگر قرار گرفت. وقتی در ورودی پلاتو را باز میکنیم، نگاهمان به ترتیب با نگاه ایوب آقاخانی، پیام دهکردی و همچنین نورالدین حیدری ماهر برنامه ریز و مدیرتولید نمایش «تکههای سنگین سرب» تلاقی میکند.
علی بهرامی نیز که همیشه پای ثابت پشت صحنه نمایشهای گروه تئاتر «پوشه» است، قصد خارج شدن از پلاتو را دارد که با هم سلام و احوالپرسی میکنیم. چهره ایوب آقاخانی و پیام دهکردی نسبت به همیشه متفاوتتر شده است. آقاخانی کمی لاغر شده و موهایاش که دیگر سفیدهایاش بر سیاههایاش غلبه کرده، بلند شده است. پیام دهکردی نیز لاغرتر از گذشته با عینکی با فریمی کاچویی که نسبتا قدیمی است و همچنین محاسنی که در آنها هم غلبه سفیدی برای سیاهی مشهود است، دیده میشود.
در سمت راست ورودی پلاتوی ۲، فریدون محرابی از هنرمندان رادیو و همچنین بازیگر تئاتر را میبینیم که در ابتدا گمان میرود یکی از بازیگران نمایش است اما لحظاتی بعد مشخص میشود که برای تماشای تمرین نمایش، گروه را همراهی میکند. دیگر عوامل گروه از جمله عاطفه لک که پیش از این در جشنواره تئاتر کودک و نوجوان و همچنین نمایشهای «زمستان خوانی» و «هیچ کس نبود بیدارمان کند» او را دیده بودیم، نیز در پلاتو حضور دارند.
با حیدریماهر که به تازگی از سوی تماشاخانه ایرانشهر گواهی تهیهکنندگی این مجموعه تئاتری را دریافت کرده، درباره این روند و چگونگی تأثیرگذاری آن گپ و گفتی داریم و سپس به گوشه و کنار پلاتوی شماره ۲ نگاه میکنیم.
در پلاتوی شماره ۲ هم مانند پلاتوی شماره ۱، آیینههایی روی یکی از دیوارها نصب شده و تا قوس سقف پلاتو که در واقع یکی از حوضهای غربی مجموعه تئاتر شهر است، ادامه دارد. اتاق کوچکی متعلق به تعویض لباس در گوشهای از سالن دیده میشود که با کمی فاصله از آن، اتاق فرمان پلاتو قرار دارد که البته هنوز آماده بهرهبرداری نیست.
بعد از دیدن جزییات دیگر پلاتوی شماره ۲ اعم از سیستم خنککننده، رنگ پلاتو، کف پلاتو و جایگاه صندلیها، در وسط پلاتو فضایی مربع شکل را میبینیم که توسط چندین نیمکت چوبی مشکی، ایجاد شده و در مرکز آن نیز چهارپایه و جایی برای نشستن یا قراردادن آکساسوارها قرار دارد. پیام دهکردی با شمایل جدید خود در میان این صحنه مربع شکل راه میرود.
با دیدن پیام دهکردی و حضور در پلاتوی شماره ۲، اولین روز اجرای نمایش «کرگدن» به کارگردانی وحید رهبانی برایمان تداعی میشود؛ نمایشی که باعث تبدیل شدن انبار گازوئیل مجموعه تئاتر شهر به تالار نو شد که در حال حاضر به عنوان پلاتوی شماره ۲ مجموعه از آن استفاده میشود.
در سال ۸۰ مخاطبان به تماشای کرگدنی نشستند که توسط گروهی جوان متشکل از پیام دهکردی، احمد ساعتچیان، محمدرضا جوزی، مهدی بجستانی و ندا مقصودی و با کارگردانی وحید رهبانی در فضایی جدید در مجموعه تئاتر شهر با نام «تالار نو» اجرا شد. این گروه در آن زمان که ریاست مجموعه تئاتر شهر بر عهده حسین پاکدل بود، انبار گازوئیل مجموعه را تبدیل به تالار نو کردند و پیام دهکردی در آن اجرا در نقش برانژه، یکی از بهترین بازیهای خود در عرصه تئاتر را ارائه داد.
حالا بعد از گذشت حدود ۱۴ سال، دهکردی به عنوان یکی از بازیگران باسابقه و حرفهای تئاتر، باز هم در این فضای آشنا حضور پیدا کرده و تنها تفاوت حضورش این است که دیگر تالار نویی در کار نیست و نقش او نیز برانژه نیست.
گروه آماده میشود تا تمرین نمایش «تکههای سنگین سرب» را شروع کند. آقاخانی توضیحاتی درباره طراحی صحنه نمایش میدهد و در ادامه به این نکته اشاره میکند که در صورت فراهم شدن شرایط و امکانات، طراحی مدنظر را که شبیه یک آکواریوم آب است، انجام خواهد داد در غیر اینصورت طراحی صحنه نمایش به شکل دیگری خواهد بود.
آقاخانی پیش از آغاز تمرین از دغدغه خود درباره پرداختن به شخصیتهای دوران جنگ و اینکه هر گاه قرار بوده به این شخصیتها بپردازیم، تنها از منظری تکراری و کلیشهای پرداختهایم، صحبت میکند و خطاب به کسانی که گمان میکنند دوران نوشتن درباره ۸ سال جنگ تحمیلی گذشته، متذکر میشود: این جسارت شماست که به پایان رسیده وگرنه با نگاه از زوایای مختلف، همچنان میتوان درباره دوران جنگ تحمیلی نوشت و حرف برای گفتن داشت.
ایوب آقاخانی از جمله نمایشنامه نویسان موفق تئاتر ایران است که اکثر آثار خود را در مقام کارگردان نیز به صحنه برده و به عنوان بازیگر هم طی سالهای اخیر در آثار تئاتری و تلویزیونی تجربیات مستمری داشته است. او در اکثر آثار خود به دنبال تجربه «میزانسن سکوت» است که به گفته خود در این اثر نیز از این مقوله چشمپوشی نکرده است.
در حین صحبتهای ایوب آقاخانی، پیام دهکردی و عاطفه لک که تنها بازیگران این اثر نمایشی هستند، در حال تمرکز برای آغاز تمرین هستند. نویسنده و کارگردان «تکههای سنگین سرب» با اشاره به دغدغه خود برای شناساندن مردان تاریخ ۸ سال جنگ تحمیلی به نسل جوان و دهه هفتادی، نمایش خود را اثری عاشقانه در خصوص شهید چمران میداند که بر خلاف شخصیت شهید چمران در فیلم «چ» به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا که معتقد است چیزی از این شخصیت تأثیرگذار را به نسل جوان و ناآشنا با دوران جنگ تحمیلی معرفی نمیکند، برای نسل جوان حرفی برای گفتن دارد.
بعد از توضیحاتی که ایوب آقاخانی درباره نمایشنامه و نوع نگاه خود به زندگی شهید چمران ارائه میدهد، تمرین نمایش شروع میشود. آقاخانی در مقام کارگردان دستور صحنهها را اعلام میکند و به نوعی با اشاره به چگونگی رفت و آمدهای نور، تا حدی فضای نمایش را در ذهن ما شکل میدهد.
نمایش با دیالوگهای شهید چمران درباره گاز خردل و ترکیبات آن و همچنین چگونگی اثرگذاری و تخریبی که بر سلولهای بدن انسان دارد، آغاز میشود. در طول نمایش شاهد توضیحاتی هستیم که گاه به صورت مونولوگ و از زبان شخصیت غاده جابر همسر دوم شهید چمران با بازی عاطفه لک، درباره شخصیت این چریک مطرح دوران جنگ تحمیلی ایران ارائه میشوند و یا در قالب دیالوگهای بین غاده جابر و شهید چمران، به مخاطب منتقل میشوند.
در بطن فضای عاشقانهای که در نمایش وجود دارد، کابوسی دیده میشود که تا پایان نمایش، شهید چمران را رها نمیکند؛ کابوسی که باعث میشود چندین بار این دیالوگ را از زبان پیام دهکردی یا شهید چمران بشنویم که «وظیفه چیست؟» از ابتدا تا پایان تمرین نمایش که این سؤال مطرح میشود، تبدیل به سؤالی چالشی در ذهن انسان میشود مبنی بر اینکه واقعا در زندگی هر کدام از ما وظیفه چیست؟ آیا هر کدام از ما در شرایط بحرانی یا عادی زندگی وظیفه خود را به درستی تشخیص میدهیم؟ آیا مصالح و منافع خود را بر وظیفهمان ترجیح میدهیم یا نه؟
نمایش با طرح همین سؤال به پایان میرسد و گروه از تمرین نمایش فارغ میشود. لحظات دراماتیک نمایش حس و حال پیام دهکردی را دگرگون کرده به شکلی که او ایفای این نقش و شخصیت را کاری سخت و دشوار میداند. گروه شروع به گپ زدن میکنند.
این نمایش قرار است از ۱۲ شهریورماه در سالن چهارسوی مجموعه تئاتر شهر اجرای عمومی خود را آغاز کند و گروه امیدوار است که نمایش با شرایطی مناسب برای اجرا آماده شود و در معرفی شخصیت شهید چمران به نسل جوان، تأثیرگذار باشد. آقاخانی اظهار میکند که برای نیل به این مقصود، از تمامی ترفندها و تکنیکهای نمایشنامهنویسی برای خلق درامی جذاب استفاده کرده است.
برای اینکه اعضای گروه قصد دارند درباره چند و چون تمرین «تکههای سنگین سرب» با هم گفتگو کنند و کارگردان نیز قصد دارد در خصوص تمرین انجام شده، نکاتی را به بازیگران و عوامل نمایش بگوید از پلاتوی شماره ۲ مجموعه تئاتر شهر خارج میشویم.
در حال خروج از مجموعه تئاتر شهر و با دیدن وضعیت این بنای تئاتری، یک سؤال همچنان در ذهنمان نقش میبندد که «به راستی وظیفه چیست؟»