کد خبر :2107516610521187264 تاریخ :شنبه 4 مهر 1394 ساعت 06:30
تکههای سنگین عشق
اینجا صحنه نمایش است، اما این بار برای مرور یک نامه عاشقانه شما را به سمت خود فرا میخواند؛ نامه عاشقانهای که با خواندنش حس خوبی خواهید داشت، آنقدر که وقتی از سالن نمایش خارج میشوید، ناخواسته به احساس عاشقانه عمیقی که قدم به قدم همراهیتان میکند میاندیشید.
هر چند «تکه های سنگین سرب» با کارگردانی ایوب آقاخانی از آن نمایش هایی نیست که یک عاشقانه صرف باشد، اما شک ندارم پس از دیدنش هر وقت یادش بیفتید، سنگینی دلچسبش را در سینه احساس خواهید کرد.
لابد شما که نمایش را ندیده اید، با خود می گویید روایت ایوب آقاخانی از چمران چه تفاوتی با دیگر روایت ها دارد که می گویم سنگینی شیرین و دلچسبش رهایتان نخواهد کرد. این چمران با همه چمران هایی که دیده اید فرق دارد، او مرد جنگ است. توی سنگرش نشسته و به جنگ فکر می کند، جنگ با نابرابری، جنگ با بی عدالتی اما همین چمران از سنگرش پایین می آید، هر چند هرگز جنگ را رها نمی کند و عاشق می شود، عاشق غاده جابر؛ دختر لبنانی که20 سال از او کوچک تر است و … .
این چمران عاشق می شود، به دردهای زندگی فکر می کند، کابوس می بیند، احساس تنهایی می کند و در برابر همه این حس ها و هراس ها واکنش نشان می دهد. او فقط مرد جنگ نیست، ورای این جنگ زندگی در سراسر وجودش جریان دارد. چمران به روایت آقاخانی انسان است، کاملا انسان است و این انسان بودن او را قابل باور می کند و مخاطب را به تفکر درباره اش وا می دارد؛ انسانی که البته بارها پا روی خواسته های خودش می گذارد تا به صلاح جمع بزرگ تری بیندیشد، هر چند این اتفاق کابوس هایی را برایش رقم می زند، اما هرگز پشیمان نمی شود. او همسر اول و خانواده اش را که در آمریکا هستند، تنها می گذارد و حتی پس از غرق شدن پسر چهار ساله اش در استخر نزد آنها نمی رود، چرا که در لبنان مسئولیت بزرگ تری دارد و باید مراقب بچه های بی سرپرست باشد.
می توان گفت، اساسی ترین نکته ای که آقاخانی آن را مورد توجه قرار داده، حرکت و پویایی در شخصیت چمران است. او ما را با تفکرات، تحولات و احساسات چمران روبه رو کرده و این حرکت ها را در مسیری ترسیم می کند. او در ابتدای نمایش، چمران از پیش شناخته شده ای را با مولفه هایی که می شناسیم به ما ارائه نمی دهد و مخاطب را به تلاش برای شناخت این شخصیت وا می دارد؛ چمرانی که با بازی باورپذیر پیام دهکردی و عارفه لک در نقش غاده، درگیری های درونی این شخصیت را به خوبی نشان می دهند.
صحنه ساده و خالی نمایش یک سنگر است و یک جعبه. جعبه ای که چمران روی آن نشسته در سنگرش و در حال بررسی جنگ هایش است. غاده که می آید، گاهی چمران از سنگر پایین می آید و گاهی غاده به سنگر می رود. این آمد و شدها تاثیر خوبی روی مخاطب دارد و همراه شدن دو شخصیت را به خوبی القا می کند.
پایان نمایش نیز برای مخاطب جالب است، نمایشی که با روایت غاده از آشنایی اش با چمران شروع شده بود، حالا با صدای غاده به پایان می رسد. تمام نمایش، نامه ای بوده که غاده به فرزندان چمران در آمریکا نوشته است. نامه ای که می تواند میلیون ها نفر را مخاطب خود قرار دهد تا از زاویه ای دیگر چمران را بشناسند، چمرانی که به گفته غاده حیف است آدم با شخصیت واقعی اش آشنا نشود. چمرانی که این روزها طیف های مختلف و متنوعی از جامعه را به تالار چهارسوی تئاتر شهر می کشاند و نشان می دهد مردان بزرگ همیشه بزرگ هستند، حتی اگر سال ها از مرگشان بگذرد، باز همه دوست دارند به تماشای زندگی شان بنشینند. امیدواریم شما هم فرصت مغتنم دیدار با او را از دست ندهید.
زینب مرتضایی فرد
فرهنگ و هنر
باعرض سلام ،خوشحالم که تونستم این نمایش زیبارو ببینم ، نمایشی که فاقد هیاهوی جنگ و شخصیت پردازی های قدرتمندانه بود و همانگونه که در این گزارش نوشته شده بود بیشتر با شخصیت دکتر چمران آشنا شدیم که دیدن چنین نمایشی آرزوی من بود… از اون روز مدام با خودم فکر می کنم ای کاش ما هم همانند دکتر چمران که طیفی از خوبیها ،عشق و بزرگیست بودیم… به نقل قول از فریدون مشیری : خوب بودن به خدا سهل ترین کار است و نمی دانم که چرا انسان تا این ( حد )با خوبی بیگانه است و همین درد مرا سخت می آزارد… در نهایت سپاس بی کرانم تقدیم به نویسنده اثر، قلمش روان ، موفقیتش جاودان.